تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 5 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 42

نام تاپيک: ترانه‌های عامیانه

  1. #1
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه‌های عامیانه

    ترانه يکى از جذاب‌ترين و محبوب‌ترين جلوه‌هاى فرهنگ ملّى ما است، که از اعماق زندگى تاريخى توده‌هاى مردم برخاسته است.
    ترانه‌هاى عاميانه، بخشى از ادبيات عامّه‌ است و شامل کليه آثار موزونى است که به شکل تصنيف، مَتَل، افسانه، چيستان (نغز)، آوازهاى کار، سرودهاى مذهبي، برشمردنى‌ها، لالائى‌ها، ترانه‌هاى بازى و عروسى و ترانه‌هائى که براى کودکان خوانده مى‌شود، در ميان مردم معمول و متداول است. زبان اين ترانه‌ها، زبان محاوره است. (واژه‌نامه هنر شاعري، ص ۵۹)
    ترانه‌هاى عاميانه از محتوا و صورت بسيار غنى و پرتحرک و ساختار شعرى فوق‌العاده متنوع و جذاب بهره‌مند هستند و به‌رغم پرهيز علماى ادب رسمى از آن، همواره سود برده‌اند. بدون آشنائى با اشارات و مبناهاى داستان‌ها، افسانه‌ها و اطلاعات فولکلوريک، درک مفاهيم بسيارى از نشانه‌ها و مثال‌ها و کنايه‌هاى ادبى دشوار خواهد بود. حماسه‌هاى ملي، قصص پيامبران و بسيارى منظومه‌هاى ادبى‌ ما، در حقيقت بازسازى و بازآفرينى افسانه‌هاى عامّه در قالب ادب رسمى هستند. اين رابطه، بدون ترديد رابطه‌اى متقابل است.
    مضمون، سبک مشترک بعضى از ترانه‌هاى عاميانه ملت‌هاى مختلف، با زبان‌هاى متفاوت، نشان‌دهندهٔ اين واقعيت است که قدمت اين نوع ترانه‌ها گاه به دورانى مى‌رسد که قبايلى از بشر اوليه، به‌صورت دسته‌جمعى با يکديگر زندگى مى‌کرده‌اند و هنوز به گروه‌هاى مختلف تقسيم نشده و از يکديگر جدا نشده بودند. (واژه‌نامه هنر شاعري، ص ۵۹)
    ترانه‌هاى عاميانه از نظر شکل بسيار ساده، و معمولاً کوتاه هستند. ترانه‌هاى عاميانه فارسى عموماً داراى لهجه‌هاى محلى بوده و مجموع چند مصراع با طول متفاوت هستند.
    در گذشته، علماى ادب، اساساً گويش‌هاى محلى را به زبان فاسد، مى‌ناميدند و زبان عامّه را قابل آن نمى‌شمردند که از آن سخن بگويند.
    بدين‌ترتيب، ترانه‌هاى ملي، در اعماق وجود و ذوق مردم عادى کوچه و بازار توليديافته و زندگى کرده و حفظ شده است.
    در ايران، فکر استفاده از شکل و وزن ترانه‌هاى عاميانه، در دوران مشروطيت (۱۳۲۴ ـ ۱۳۲۷) در بين شاعران به‌وجود آمد. على‌اکبر دهخدا و سيداشرف گيلانى معروف به نسيم شمال، از جمله نخستين کسانى هستند که شکل و وزن ترانه‌هاى عاميانه را با مايه‌هائى از طنز و هجو براى مضمون‌هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى به‌کار بردند. در درون متأخر، احمد شاملو زبان و وزن ترانه‌هاى عاميانه را در چند شعر خود تجربه کرده است با ”پريا“ و ”دختراى ننه‌دريا“، نمونه‌هاى برجسته‌اى از تجربه‌هاى او در اين زمينه است. (واژه‌نامه هنر شاعري، ص ۵۹)
    ترانه‌هاى عاميانه فارسى، تا دوران اخير ثبت و ضبط نشده بود. از اولين کسانى که به‌ اين‌کار همت گماشت، ”صادق هدايت“ (۱۲۸۱ ـ ۱۳۳۰) نويسندهٔ معاصر است. (واژه‌نامه هنر شاعرى ص ۶۰)
    در مردم‌شناسى، ترانه‌ها از دو نگاه بررسى مى‌شود، فرهنگ مادى و فرهنگ معنوي، پوشاک، خوراک، مسکن، کار، نامزدى و مسائل زناشوئي، چيزهائى است که از اثردهى عناصر مادى اجتماعى در ترانه‌ها حکايت مى‌کند.
    در فرهنگ معنوى، مذهب، بى‌وفائى دنيا، پاکيزگى دل، اشتياق به وحدت، يکى شدن با يار، هجران، غربت، قدرنشناسي، قدر هم‌ داني، اتکاء به نفس و عزت‌نفس، مناعت‌طبع، حسرت، تقدير و شکوه‌هاى احساسى جابه‌جا تکرار شده است. (کلّه فرياد)
    لفظ در ترانه پيچيده و غامض نيست. آنچه هست از محيط‌زيست و معيشت اثر پذيرفته است. اوزان ساده در ترانه‌ها، سادگى و اصالت فکر ترانه‌‌سرا را گاه زيباتر مى‌سازد.

  2. #2
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خاستگاه ترانه

    ادب رسمى همواره برخورد غيردوستانه‌اى با هنر عامه داشته است و به همين دليل است که جلوه‌هاى هنر عامه در کتاب‌هاى ادبى و تذکره‌هاى شعر، کمتر به چشم مى‌خورد.
    در يکى دو قرن اخير، توجه خاصى به گردآورى و حفظ و تجزيه و تحليل ادبيات و فرهنگ عامّه شده است و ارزش‌ها و قابليت‌هاى هنرى و تأثيرگذار آن، الهام‌بخش شاعران، موسيقيدانان، تصويرپردازان و همهٔ هنرمندان قرار گرفته است.
    کارل بوخر (K. Buecher) دربارهٔ چگونگى تکوين ترانه در مراحل ابتدائى خود مى‌گويد:
    ...... در مراحل ابتدائى حيات انساني، کار به‌صورت گروهى بود. افراد هر گروه، براى غلبه بر مشکلات توانفرسائى پيش از تاريخ، مشترکاً، به طرزى هماهنگ کار مى‌کردند. و چون هر کارى مثلاً غلتاندن سنگ، يا کندن خاک، يا فرو انداختن درخت، يا پارو زدن، مرکب از حرکات مکرر و منظم است؛ مردم ابتدائى در همين کار جمعي، رفتارى موزون داشتند؛ با يکديگر پس و پيش مى‌رفتند، دست‌ها را بالا و پائين مى‌بردند، ابزارها را به‌کار مى‌انداختند و دم مى‌زدند.... . و موافق حرکات موزون خود، ”شهيق“ و ”زنير“ مى‌کشيدند و از حنجره اصواتى که با اصوات ناشى از برخورد ابزارهاى کار، بر موارد مورد عمل ملازم بودند، به سبب وزن کار، بهره‌اى از هماهنگى داشتند. بديهى است که انسان‌هاى اوليه در ضمن کار، به مقتضاء احوال خود، کلماتى هم بر زبان مى‌راندند. از اين کلمات که در نظر آنها عوامل جادوئى به‌شمار مى‌رفتند، و ضمناً به‌وسيلهٔ ”فرياد کار“ و ”صداى ابزار“ قطع مى‌گرديدند، ترانه‌هاى ابتدائى به‌وجود آمد.
    صادق هدايت، ترانه‌ها، مثل‌ها و افسانه‌ها را نمايندهٔ روح ملّت مى‌شناسد و آنها را نشأت گرفته از مردم گمنام بى‌سواد مى‌داند.
    پروفسور ”دونا ويلبر“ مى‌گويد:
    ... هم شکل ظاهر و هم موضوع شعر کنونى ايران، دنباله‌ آن به قرون پيش از اسلام کشيده مى‌شود و از آن دوران قديم ارث مى‌برد. چون از قطعات ساده‌اى که به زبان و خط پهلوى براى ما به يادگار مانده و از آن زمان دور به ما رسيده، نجومى آشکار مى‌شود که در دورهٔ ساسانيان (۶۳۶ ـ ۲۲۶ پ م) شعرهاى آنان داراى تقسيمات مشخص و هجاهاى معين بوده است و حتى براى موضوعات و موارد مختلف، آهنگ‌ها و شکل‌هاى متنوعى به‌کار برده مى‌شده. از قرار معلوم يکى از اقسام مختلف شعر، آهنگ و وزن مخصوص به نام ”ترانه“ بود که هم‌اکنون در روستاهاى ايران معمول و عبارت از موضوع‌هاى ساده است.
    بررسى‌هاى دانشمندانى چون، اميل بِنونِيست“ و ”هنينگ“ نشان داده است که نه تنها متن‌هاى پهلوى نظير ”درخت آسوريک“ و ”يادگار زريران“ شعر است، بلکه وجود شعر و انواع آن در فارسى امکان‌پذير است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    استاد ملک‌الشعراى بهار مى‌گويد: ”وزن فهلويات، که آثارى نظير رباعيات باباطاهر، ”خسرو و شيرين“ نظامى و ”ويس و رامين“ فخرالدين‌اسعد گرگانى در آن بحر سروده شده به يکى از اوزان شعرى دوازده هجائى عهد ساسانيان است.
    چنانکه مى‌دانيم، ترانه‌هاى ايرانى قبل از اسلام، از آثار اوستائي، پهلوى و مانوى استخراج شده است.
    به‌طور کلى، منابع بازمانده از عهد ساساني، سهم بيشترى از بازتاب فرهنگ عامهٔ ايران دارند. کتاب‌هاى نظير: ارداويرافنامه، شايست و ناشايست، دينکرت، اندرز آذرباد ماراپسند اندرز دانايان به مزديسنان، زند و هومن يسن و ... منابع سرشار فولکلوريک مردم ايران قبل از اسلام هستند.

  3. #3
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض تقسيم‌بندى سنتى ترانه

    دوبیتی یا فهلویات
    رباعی
    قالب‌های دیگر
    -------------
    در مناطق مختلف ايران، دوبيتى نام‌هائى چون: بيت، باياتي، دوبيت، دوبيتو، چهاربيتو، ترانه، ترانگ، فهلويات، کلّه‌فرياد، چهارپاره، سى‌تک، چهاردانه، چهارگاني، چهارخانه و چهارتاج دارد. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    تفکيک رباعى و دوبيتى از عنوان کلى ترانه، با سرگذشت تاريخى آن مغايرت دارد، اساتيد متقدم و برخى پژوهشگران معاصر، اين دو را يکى دانسته و نام ترانه بر آن نهاده‌اند. اما آنچه مسلم است اينکه از نظر وزن اين دو از هم جدا هستند.
    گفته مى‌شود که اگر قالب شعر به وزن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل (فعولن) باشد، آن را دوبيتى گويند.
    علماى ادب از فهلويات دورى مى‌کرده‌اند، زيرا زبان آن را که زبان عامه است، از حسن زبان فاسد مى‌دانسته‌اند و پرداختن به آن را دونِ شأن خود مى‌پنداشته‌اند. اما دوبيتى در ميان طبقات مختلف مردم نفوذ بسيارى داشته است. شمس تيس رازى که خود منادى انزجار استيد ادب رسمى از دوبيتى است، به کرّات از نفوذ آن در ميان طبقات و لايه‌هاى اجتماع سخن مى‌گويد. (ترانه، ترانه‌سرائى در ايران).
    صوفيان نيز در اين ميان، شيفتهٔ دوبيتى بوده‌اند و در مجالس سماع خود، دوبيتى را با موسيقى مى‌خوانده‌اند. مولانا جلال‌الدين رومى در غزل‌ها و رباعيات خود از ترانه و دوبيتى نام برده است. شمار معتنابهى از رباعيات در ديوان کبير شمس نشان مى‌دهد که مولانا نيز، به اين جنس رغبت بسيار داشته است. اين نوع شعر در مجالس ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن فرقانى نيز خوانده مى‌شده است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    بنا بر نظريات استاد بهار و چند تن از پژوهشگران معاصر، ”اصل در دوبيتى آن است که شاعر مطلبى را عنوان کند و آن را در دو بيت ختم‌ساز در مجموع نيروى احساسات و هيجان‌ها و در درون خود را در لخت آخر بيان سازد... .“
    يکى از اختصاصات اين اشعار آن است که مشتمل بر لغات کهنهٔ فارسى و اصطلاحات زيبا و تعبيرات ملى است. خصوصيت ديگر آن است که با معانى طبيعى گفته شده و نشانه‌اى از معانى اشعار سرى و يا تعبيرات زبان عربى و آلوده به کنايات و تشبيهات در آنها يافت مى‌شود از ديگر علايم قدرت و اصالت دوبيتى‌ها آن است که غالباً مصراع سوم، تکرار مطالب مصراع دوم بوده و ذهن را براى گرفتن نتيجه در مصراع چهارم آماده مى‌سازد؛ مانند اين دوبيتي:
    عجب رسمى است رسم آدميزاد که دورافتاده را نى مى‌کنه ياد
    که دورافتاده حکم مرده داره که خاک مردگان را مى‌بره باد

  4. #4
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض باباطاهر همدانى

    هر جا سخن از ترانه‌هاى ملى در ميان است، باباطاهر همدانى حضورى برجسته دارد. حقيقت اين است که آبشخور سوز و سازها و رمز و رازهاى ترانه‌هاى ملّى ما، بعد از اسلام، از دوبيتى‌هاى هميشه جاودان منسوب به باباطاهر است. (ترانه‌هاى ملى ايران)
    از ميان ترانه‌هاى منسوب به باباطاهر، م. اورنگ در اثر خويش با مطالعه مقايسهٔ صدها نسخه‌ حاوى دوبيتى‌ها، سرانجام ۱۲۸ ترانه را به نام او برگزيده است. دوبيتى‌هاى باباطاهر از ميان اين ۱۲۸ ترانه انتخاب شده است.
    برگزيدهٔ دوبيتى‌هاى باباطاهر
    يا کم دُردى هنى در يه بنديار يا کم خورديد کهان پيدا بنديار
    من اژ آن رو به دامان ته زد دست د، گر دونت پر و پائى بنديار
    (آنجا که من گوهر ديدم هنوز دريا نبود اى يار، آنجا که من آفتاب خداوندى را ديدم هنوز جهان پيدا نبود اى يار، از آن روزى که به دامان تو دست زدم، در گردونت، پر و پائى و نشانى نبود، اى يار.)
    پنج روزى هنى خرّم کهان بى زمين خندانِ بَرمان آسمان بى
    پنج روئى هنى‌ها زيد و سامان نه چينان نام و نه ژ آنان نشان بى
    (پنج روزى اکنون جهان خرم است، زمين به آسمان بالاى سرمان خندان است، پنج روز ديگر در اين نشستنگاه و سامان، نه از اينان نام و نه از آنان نشان است.)
    من از سوته‌دلانم، چون ننالم من از بى‌حاصلانم، چون ننالم
    به گل بلبل نشسته زار ناله مو که دور از وُلانم چون ننالم
    غمم غم بى و غمخوار دلم غم غمم هم مونس و هم يار و همدم
    غمم نهله که مو تنها نشينم مريزا، بارک‌الله، مرحبا غم
    به عالم همچو من ديوانه‌اى نه ز خويش و آشنا بيگانه‌اى نه
    همه ماران و موران لانه دارند من ديوانه را ويرانه‌اى نه
    دو زلفونت کنم تار ربابم چه مى‌خواهى ازين حال خرابم
    تو که با ما سر يارى ندارى چرا هر نيمه ‌شو آئى به خوابم
    دو چشمانت پياله پر ز مى بى دو ابرويت خراج ملک رى‌ بى
    همى وعده کز امروز و فردا نمى‌دانم که فرداى تو کى بى
    به صحرا بنگرم، صحرا ته وينم به دريا بنگرم، دريا ته وينم
    به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت نشانى از تو رعنا ته وينم
    خوش آن ساعت که رخسار ته وينم کمند بهترين سار ته وينم
    نوينه خرمى هرگز دل من مگر آن دم که ديدار ته وينم
    فلک در قصه آزارم چرائى گلم گر نيستى خارم چرائى
    ته که بارى ز دوشم بر ندارى به روى بار، سربارم چرائى
    دلى دارم که بهبودش نمى‌ بو نصيحت مى‌کرم، سودش نمى بو
    به بادش مى‌دهم، تش ميبرد باد به آتش مى‌نهم، دودش نمى بو
    هر آن باغى کز نخلش سر به در بى مدامش باغبان خونين جگر بى
    بيايد کندنش از بيخ و از بن اگر بارش همه، لعل و گهر بى
    به گلشن بى تو گل، هرگز مرو يار و گر رو ياکسش هرگز مبو ياد
    به شادى بى تو هر کس لوگشايه پوش از خون دل هرگز مشو ياد
    فلک زار و نزارم کردى آخر جدا از گلغذارم کردى آخر
    ميان تختهٔ نردم نشاندى شش و پنجى به‌کارم کردى آخر
    دلم ديوانه و ديوانهٔ دنگ زَ دَستم شيشهٔ ناموس بر سنگ
    به مو و اجن چرا بى‌نام و ننگى دل ديوانه را چش نام و چش ننگ
    نواى ناله، غم اندر ته زونو عيار زرّ خالص، بوته زونو
    بيا پروانه تا با هم بسوزيم که قدر سوته‌دل، دل‌سوته زرنو
    مرا در سر نه سودائى، نه سودى نه در دل فکر بهبودى، نه بودى
    نخواهم زنده‌رود و باغِ کاران که هر چشمم هزاران، زنده‌رودى
    چو آن نخلم که بارش خورده باشند چون آن ويران که گنجش وُرده باشند
    به آن پير کهن مانم در اين دير که رودان عزيزش، مرده باشند
    او که بى‌خان و بى‌ مانم، منم من او که برگشته سامانم، منم من
    او که شامان به انده مى‌کره روج او که روجان، چو شامانم، منم من
    خدايا، داد از اين دل، داد ازين دل نگرديديم، يکدم، شاد ازين دل
    چو فردا، دادخواهان داد خواهند برآرم مو دو صد فرياد ازين دل
    غبارى از سر کوى تو خواهم به مهر و مه که مو، روى تو خواهم
    اگر باغم برى برچيدن گل گلى همرنگ و هم‌بوى تو خواهم
    دل نازک بسان شيشه‌ام بى اگر آهى کشم، انديشه‌ام بى
    سرشکم گر بود خونين، عجيب نى مو آن دارم که در خون ريشه‌ام بى
    من آن آوارهٔ بى‌خان و مانم من آن محنت نصيب سخت‌جانم
    من آن سرگشته خارم در بيابان که هر بادى ورد پيشش دوانم
    اگر دستم رسد بر چرخ گردون بدو واجم که اين چونست و آن چون
    يکى را مى‌دهى، صدگونه نعمت يکى را قرص جو، آلوده بر خون
    کشم آهى که گردون باخبر شى دل ديوانه‌ام، ديوانه ترشى
    ترس از تيرآه سوته‌ديلان که آه سوته‌ديلان، کار گرشى

  5. #5
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض نمونه‌هائى از دوبيتى در جنوب

    - احمدخان دشتى:
    دل شوريده‌ام افتاد در بند بنالم زين دل‌شوريده، تا چند؟
    من و يعقوب عمرى گريه کرديم من از فرزند مردم، او ز فرزند
    - باکى دشتى:
    يقين يارا دلى از سنگ دارى و يا از صحبت ما ننگ دارى
    طريق و رسم دلدارى نه اينست که بر عاشق جهان را تنگ دارى
    - پور نادم:
    فلک بنموده ما را بس دل‌آزار غريب و خوار و مهجور از غم يار
    غريق موج غم شد، پور نادم ز هجر يار، تا محشر گرفتار
    - ترجمان:
    دو يار همنشينم: نکبت و غم ز من منفک نمى‌گردند يکدم
    همانا تاکنون هفتاد سال است که هم عهدند و هم سوگند، با هم
    - علينقى دشتى:
    ز باد صبح چون خاطر کنم خوش؟ که هر دم از غمى سوزم در آتش
    فراق دوستان فرسوده چون خاک چو سود از آب جوى و جامى دلکش؟
    - شيداى دشتى:
    نگارا، رحمى آخر، رفتم از دست قدم از بار هجران تو، بشکست
    قسم خوردى که هرگز نشکنى عهد چرا پس عهد و پيمان تو بشکست؟
    - صافى:
    چنان زد تير مژگان بر دل من که خون جارى شد از آب و گل و من
    ز روى آتشينش تابشى کرد که شد بر باد کلّ حاصل من
    - مفتون:
    خوشا فصل بهار و سيد گلزار خوشا وصل نگار و نالهٔ زار
    خوشا مفتون و ايام جوانى لب جوى و لب جام و لب يار
    - مهياى برودخونى:
    شب ديجو رو من مهجور و ره دور رقيبان در کمين و يار مستور
    ز مهيا مى‌توان رفتن، نه قاصد چه بايد کرد؟ المهجور معذور
    - نادم دشتى:
    نه هر مرغى بود، مرغ شباويز نه هر اسبى بود همتاى شبديز
    نه هر معشوقه دلدار است نادم نه هر عاشق بود همتاى پرويز
    - باقر لارى:
    به قرص ماه ماند صورت يار چهل زنگى به دور مه گرفتار
    دو چشم يار باقر چون سهيل است که هر ساله زند آتش به بلغار

  6. #6
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض پور فريدون

    يکى از شاعرانى که تعدادى از دوبيتى‌هاى او به نام باباطاهر شناخته شده، پور فريدون است. وى شاعرى شيرازى است که احتمالاً در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مى‌زيسته است.
    دوبيتى‌هاى پورفريدون
    عزيزا، رخنه در سندان کند عشق
    مرس در گردن شيران کند عشق
    گدا و پادشا و مير و درويش
    همه با خاک و خون، يکسان کند عشق
    دلا تا من و سر دارم دم ته
    ندارم عالمى، جز عالم ته
    جهان بشِى و دل بِشِى و جان شى
    نشى نَشى ز دل، شوق غم ته
    ز ديلم گر صبورى کم نبودى
    به چشمم، چشمهٔ زمزم نبودى
    ندارم غمخورى، کز غم فکارم
    گرم غمخواره بودی، غم نبودی
    دلا جز شوق تو بازم، نبازم
    به‌جز وا تو کسى سازم، نسازم
    تو بى‌ناز و نياز هر دو کَونم
    به‌جز وصلت ز حق خوازم، نخوازم
    درآ از گرد گردون وارهانم
    دمى از خاک و از خون وارهانم
    چه‌ام؟ پيچيده‌اى پورفريدون
    ازين پورفريدون، وارهانم
    هر آن کو، لعل يارش، هالو آمِه
    دمادم بر تنش جانى نوآمِه
    به‌سر شد ظلمت پورفريدون
    که در بالين خورش نيمه‌شو آمِه
    اگر چون موم، صد صورت پذيرم
    به هر صورت بدل نقش تو گيرم
    تو تا بخت منى، هرگز نخوابم
    تو تا عمر منى، هرگز نميرم
    بگو پورفريدون، يارت آمد
    درختِ سبزِ گوهر بارت آمد
    بده انگشترت را مژدگانى
    رفيق غمخور و غمخوارت آمد
    برادر با رفيق بد مکن خو
    به حاجت پيش نامردان، مکن رو
    حقيقت گو يدى، پورفريدون
    گل پس ماندهٔ کس را مکن بو (۱)
    عزيزا، مردى از نامرد، نائى
    فغان و ناله از بى‌درد، نائى
    حقيقت بشنو از پورفريدون
    که شعله از تنور سرد نائى
    بوره، کز ديده جيحونى بسازيم
    بوره، ليلى و مجنونى بسازيم
    (فريدون) عزيز از دست مو رفت
    بوره از نو، فريدونى بسازيم
    صفاهونم، صفاهونم چه جائى
    که هر يارى گرفتم، بى‌وفائى
    شوم يکسر برونم تا به شيراز
    که در هر منزلم صد آشنائى
    عاشق اون بى که دائم در بلائى
    ايوب‌آسا به کرمون مبتلا بى
    حسن‌آسا بنوشه کاسه زهر
    حسين‌آسا شهيد کربلائى (۲)

  7. #7
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض رباعى

    قدما رباعى و دوبيتى را تحت نام ”ترانه“ يکى دانسته‌اند. گفته مى‌شود که وزن رباعى بر وزن ”لاحول و لا قوّة الّا باللّه“ است. برخى رودکى را خالق رباعى مى‌دانند؛ اما دکتر ناقل خانلرى معتقد است که اين نوع شعر از مدت‌ها پيش در ايران رايج بوده و اختراع نشده؛ بلکه از تودهٔ مردم فارسى زبان اقتباس گرديده است.
    رباعى هم پسند خاطر شاعران بزرگ و هم مقبول ذوق هنرآفرين موسيقيدانان و هم محبوب شاعران گمنام ادب عامه بوده است.
    در برخى از مراسم برخاسته از باور عامّه، رباعى خوانده مى‌شود. مراسم رباعى‌خوانى در برخى مناطق ايران، نشان از نفوذ اين جنس شعر از ترانه‌هاى عامه در ميان تودهٔ مردم است.
    نمونه‌هاى رباعى
    - گنابادى:
    صد سال سيه‌پوشم، صد سال سفيد صد سال اگر نشينم از بهر اسير
    صد سال دگر خدمت شايسته کنم يا برف سياه گردد، يا نيل سفيد
    - فردوس ـ طبس:
    يا رب چه مشو که داغ فرزند نمى‌بود دسمال سيه ور سر ما در نمى‌بود
    يا رب چه مشو که ما درو مى‌مردند اين داغ گرو ور دل مادر نمى‌بود
    - کرمانى:
    خواهم که در اين کوچه گذارى بکنم بر تيه مبارکت نگاهى بکنم
    در گوشه لبت عجب گياهى شده سبز آهو بشوم چوم و چرائى بکنم
    - سيستانى:
    در شار شما بادم تر مفروشه کنجکنه شما بوسه و زر مفروشه
    خاک ور سر بى‌چيزى و نامرادى من همسايه من وجاى دگر مفروشه
    - تربت جام:
    لبت امروز ميگون مى‌نمايد دو چشمت مست و مجنون مى‌نمايد
    مگر مى‌خورده‌اى پنهان ز عاشق که احوالت دگرگون مى‌نمايد

  8. #8
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض قالب‌هاى ديگر

    افزون بر قالب رباعى و دوبيتى، اشکال ديگرى از اوزان ترانه‌هاى عاميانه در دست است که على‌رغم شباهت به قالب‌هاى مشهور و معمول شعر رسمى، در مجموع ماهيت و ويژگى خاص خود را هم دارا مى‌باشند.
    - برخى مثنوى گونه‌ هستند:
    مانند:
    نمى‌دونم، خدا کرد، يا قضا کرد تو را آورد و با من آشنا کرد
    بميره آنکه غربت را بنا کرد تموم عاشقان را مبتلا کرد
    سه مطلب دارُم اى زيبا نگارُم اول، در پيش پايت جان سپارُم
    دوم، قبرُم کنى بر روى سينه سوم، غُسلُم دهى با آب ديده (۱)
    (۱) . گزيده‌هائى از ترانه‌هاى روستائى فارس
    - برخى ترانه‌ها مستزادگونه‌ هستند:
    مستزادگونه‌ها ترانه‌هائى هستند که به‌صورت مناظره‌اى بيشتر ديده مى‌شوند:
    آب اومد، آب اومد کدوم آب؟
    همون آب که تش خاموش کرد کدوم تش؟...
    - برخى نيز به‌صورت تک بيت هستند:
    ويژگى تک‌بيت‌ها در اين است که در قالب دو نيم‌مصرع پيام گوينده به تمامى بيان مى‌شود.
    - رامهرمزى:
    شو دِرازُ مَه بُلند مونَه نيگيره جا رى وِرى مو قد بوريک جاش بسّه تينا
    شب دراز و ماه بلند و من بى‌قرارم باريک‌اندام من آنجا تنها نشسته است
    - غزل‌گونه‌ها نيز تعدادى از ترانه‌ها را شامل مى‌شوند:
    تو که ماه بلند در هوائى
    منم ستاره مى‌شم دورت مى‌گردم
    تو که ستاره مى‌شى دورم رو مى‌گردى
    منم ابرى مى‌شم، رو تو مى‌گيرم...
    - برخى نيز قصيده‌گونه‌ هستند که ساختار قصيده دارند:
    - نمونهٔ ترانهٔ قصيده‌گونه:
    قسم بر احمد و محمود و حيدر قسم بر خالق بى‌چون و اکبر
    دلم از مرغ تو هى گفتگو کرد بخوانم ”بيت سر تا پاى دلبر“
    سرت نازم به اون دسمال مشکى ازون بالا زده سر سنبل تر
    چه گويم وصف گيسوهاى دلبر به مخ ماند که از نو مى‌دهد بر
    چه گويم وصف نرمى گوش دلبر تو گوئى هست لعل و دُرّ و گوهر
    چه گويم وصف مژگون‌هاى دلبر زده بر عاشقون پيکان صد سر
    چه گويم وصف چشمون خمارش گرفته شام تيره، روز در بر
    چه گويم وصف پيشانى دلبر بماند، ماه کز مشرق زند سر
    دماغ دِل، خط سيمى کشيده به دورش کاف و لام الله اکبر
    چه گويم وصف تنگى دهانش به تنگى بسته مونده همچو شکّر
    چه گويم وصف لب‌هاى قشنگش چو قيطون متّصل افکنده آن سر
    چه گويم وصف دندان‌هاى دلبر چو مروارى فتاده بر لب زر (۲)
    (۲) . به نقل از: يکهزار و چهارصد ترانهٔ محلى فارس
    خود خال لبم بازى نمى‌شه دل ناراضيم راضى نمى‌شه
    سر کوى بلن، هيکل مشما درو وا کن، هلاکم کرده گرما
    در ما وا نمى‌شه، بى‌وفائى اگر يار منى، شو در کجائى؟
    ول بلند ريز دندون من از عشق تو افتادم به زندون
    اگر مالم برن، گيسم بيُرّن نمى‌ذارم تو را، ديگه به زندون (۳)
    (۳) . به نقل از: يازده مقاله در زمينهٔ فرهنگ عامه، ص ۱۴۰
    - مناظره نيز از قالب‌هاى ترانه به‌شمار مى‌رود:
    - ترانهٔ مناظرهٔ دشت و کوه (آذرى):
    آران دييه‌ر: باغچا منيم، بار منيم: دشت مى‌گويد: باغ و ميوه مال من است
    گئجه گوندوز قوللوق ائده‌ر باغوانيم: شب و روز باغبان به من خدمت مى‌کند سوسن، سونبول گولشنلر منده‌دى:سوسن‌ها و سنبل‌ها و گل‌ها مال من است
    يايلاق دييه‌ر: منم چشمه‌لر باشى:ييلاق مى‌گويد: من منبع چشمه‌ها هستم
    آخار هئچ قوروماز ديده‌مين ياشى:اشک ديده‌ام هميشه جارى است و خشک نمى‌شود
    پله‌ه لرياتاغى، اووچى سير داشى:خوابگاه پلنگان و پناهگاه شکارچيان هستم.
    کوکوسو آلاقارلى داغلار منده‌د‌ى:قلعه‌هاى پربرف مال من است
    (۴) . به نقل از: ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۲۵ ـ ۲۶
    - ترانه‌هاى داستانى و متل با تنوع اوزان، داراى جاذبه‌ خاصى است:
    ـ ترانهٔ داستانى ”بلبل سرگشته“:
    منم، منم بلبل سرگشته
    از کوه و کمر برگشته
    مادر نابه‌کار مرا کشته
    پدر نامرد مرا خورده
    خواهر دلسوز
    استخوان‌هاى مرا با هفتا گلاب شسه
    زير درخت گل چال کرده
    منم شدم يه بلبل
    پر... پر...
    - در سرآغاز قصه‌ها، گاه ترانه‌اى خوانده مى‌شود که براى جلب کودک به شنيدن و قصه است؛:
    يکى بود، يکى نبود
    سر گنبد کبود...
    - و پايان قصه‌ها با ترانه‌هائى مانند:
    بالا رفتيم ماس بود
    پائين اومديم ماس بود
    قصهٔ ما راس بود
    بالا رفتيم دوغ بود
    پائين اومديم دروغ بود
    قصهٔ ما دروغ بود (۵)
    (۵) . ترانه و ترانه‌سرائى در ايران

  9. #9
    آخر فروم باز *hamedkhatar*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Esfahan
    پست ها
    4,490

    1

    ممنون جالب بودند

  10. #10
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض کاربرد ترانه‌هاى عاميانه

    ترانه‌های بازی
    کودکانه
    ترانه‌های سوگ
    ترانه‌های شادی
    ترانه‌های کار
    ترانه‌های اجتماعی ـ انتقادی
    عاشقانه‌ها

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •